قلب کوچیک من
قلب کوچیک من

قلب کوچیک من

تئوری موسیقی

نمیدونم اینکه اینقدر از این کتاب رو که خوندم، بر اثر جو گرفتگیم بود یا چی..

احساس میکنم علاقمند بودم نه جو گیر

اما اگه خیلی علاقمند هستم باید الان هم بخونم خب..

میدونی؟ سخته..

نمیفهممش انگار.. یا یه چیزی توو این مایه ها

مثلا همین چند دقیقه پیش آهنگی که توو کتاب نوشته بود دانلود کنم رو گوش دادم

توو کتاب نوشته بود توو این آهنگ نمونه های خوبی از "سنکوپ" هست

اما من که گوش میدم، مطمئن نیستم  سنکوپ ها رو درست تشخیص داده باشم

اما کوتاه نمیام.. بازم میخونمش.. من میتونم

باید مقاومت کنم با این حس "زود نا امید شونده"

معمولا توو همه داستانها، این مقاومته کار بهتریه

تهش بالاخره بی نتیجه نمیذاره آدمو


http://s7.picofile.com/file/8238299976/Book_Theory_Music_For_Dummies38edf6.jpg




همخونه-مریم ریاحی

امروز از همان روزهایی بود که حوصله هیچ کس و هیچ چیز را نداشتم،


از همان روزهایی که آدم نه میلی به غذا خوردن دارد،


و نه حوصله سوال جواب کردن را.


امروز، از صبح تا همین چند دقیقه پیش، کتاب قطورم را میخواندم.


نمیدانم چرا تا همین چند دقیقه پیش مجذوب این کتاب بودم


چرا تشخیص ندادم که این، از همان کتابهاییست که روزی از یک آقای کتابفروش خواسته بودم مثل این کتاب را به من ندهد؟


رمان های عاشقانه را از همان زمان دبیرستان، که "گندم" و امثال آن را خواندم، دوست نداشتم


دختر قصه، اعصابم را خرد میکند بس که حرف نمیزند...


بس که الکی هوای پسر را دارد و ناراحتش نمیکند...


شاید دلیلش این باشد که تا حالا اینطوری کسی را دوست نداشته ام


و چقدر خوب که اینطور بوده و اینقدر ترحم برانگیز نبوده ام!


پسر قصه هم در خرد کردن اعصاب، منحصر به فرد است!!


خودش تکلیفش را با خودش نمیداند،


و من نمیدانم چرا نویسنده از دختر انتظار دارد که زودتر از آن پسر از خود راضی اعتراف کند..

همان پسری که بدون شنیدن اعتراف دختر، چندین و چند بار دل دختر را به آتش کشیده و رفته..


چه برسد به زمانی که اعترافی هم بشنود


حالا گیرم که عاشق هم بوده و وانمود میکرده که آن حرفا را از ته دل میزند...


مگر چه فرقی میکند؟


ای وای.. خدایا...


اصلا من مقصرم که درگیر این کتاب شده ام نه آن شخصیتهای بیچاره..


اما...


اینهمه صبر کرده ام تا به آخر قصه برسم...


کسی که نزدیک سیصد صفحه از کتابی را خوانده باشد، چگونه میتواند از صد صفحه آخر، صرف نظر کند؟


نه... نمیتوانم... باید تا انتهای قصه، دندان بر سر جگر بگذارم و تحمل کنم انگار