قلب کوچیک من
قلب کوچیک من

قلب کوچیک من

بعد از اینهمه حرص و جوش خوردن، حالا افتاده م اونور بوم... احساس میکنم اصلا حوصله نگران بودن برای هیچ چیزی رو ندارم...

منظورم تکالیف عکاسیه که فردا باید به استاد نشون بدیم

توو کل این ترم واقعا هر چی که فکر میکردم می دیدم هیچ ایده ای برای هیچکدوم از کارها ندارم

حتی توو همون کارهام که استاد تایید کرده هم چیزی به اسم «ایده» یا «خلاقیت» وجود نداره


دیشب دوستام با هم رفتن بیرون و واسه سه شنبه عکاسی کردن، خیلی خوب میشد اگه بابا واسه دیشب با عمه اینا قرار نمیذاشت بریم بیرون و من میتونستم همراه دوستام برم، ولی نشد...


دیشب قرار شده بود بعد از افطاری بریم من یه سری عکس نوردهی طولانی بگیرم، وقتی بابا گفت خسته س خیلی بد باهاش حرف زدم... گفت فردا میریم، گفتم فردا هم نمیریم...میدونم گاهی باهام همراهی کرده و این اصن درست نیست که تا نه آورد برم توو این فاز که «همیشه اوضاع همینطوریه» ولی خب آخه نمیدونم چرا درک نمیکنن استرس های منو.. 

ناراحتم... چون کارام مثل سَمبل کردن شده... کیفیت نداره اصلا... ولی بی خیال... من واقعا همینقدر میتونم

نظرات 4 + ارسال نظر
لیدی سارا چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 18:09 http://lady2432sarah@persianblog.ir

فداتشم مهلت بده به خودت نا امید نشو. تو که میشناسی منو حرفهای آنچنان بلد نیستم بزنم.ولی میدونم بالاخره موفق میشی در عکاسی ایشالاااااا.

مسئله این بود که هر چی در مورد موضوعات عکس میگرفتم راضیم نمیکرد
همش فکر میکردم که استاد چه ایرادی ازشون میگیره

لیدی سارا چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 17:22 http://lady2432sarah@persianblog.ir

یعنی دلتو زده؟یادمه میگفتی بچه ها کلی خلاقیت و ایده دارن.... خب داشته باشن.شاید اونا زیاد بیرون میرن زیاد نگاه میکنن به هر چیزی. ولشون کن.

لیدی سارا چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 17:17 http://lady2432sarah@persianblog.ir

عزیزم علت اینکه تو کلی عشقه عکاسی بودی....و حالا اینجوری شدی چیه؟میگی ایده نداری و حوصله نگران بودن برای تکلیفهای عکاسیتو نداری.

لیدی سارا چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 17:13 http://lady2432sarah@persianblog.ir

زینبی سلام.
سارا بعده یک هفته ی پر درس و سرشار از بحران اومد نت.به امید خدا.
من تیکه تیکه مینویسم که اینجا پیغام نده ثبت نمیشه!؟!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد