دایی هیچی رو سخت نمیگرفت
واسه همین سخت نگرفتنش بود که اینقدر راحت رفت شاید
امروز که داشتم "شهرزاد" می دیدم،
چقدر دلم میخواست دایی هم مثل آقابزرگ چشمهاشو باز میکرد
دوست دارم از دایی یاد بگیرم و سخت نگیرم
مثلا خیلی خوب میشه اگه دیگه حرفهای بی ربط بعضی آدما، ناراحتم نکنه
وقتی دقیقا جمله هایی رو میگن که در مورد خودشون مصداق داره
خودش وقتی میخواد از کهنه شور استفاده کنه، صبح علی الطلوع لباسه رو میندازه بچرخه،
آخر شب، بعد از چهارده بار شستن، یه دفه دیگه هم محض محکم کاری میزنه که بشوره،
اونوقت به من تیکه میندازه که یه هفته میذاری لباست بمونه توو کهنه شور
این اولین باری نیست که حرفهایی که باید به خودش بزنه رو به من میزنه
ولی من دیگه نباید باهاش کاری داشته باشم
باید قبول کنم که این، یکی از ویژگی هاشه که حرفهای نا مربوط بزنه
سلام به روی ماه زینب بانو جانم
این جور آدنها خیلی خوبن, هیچ چیزی را سخت نمیگرن و راحتن با همه چیز.
این حرفهای بی ربط که بعضی آدمها میگن گاهی ا قات آدمو اگه ناراحت نکنه ولی صد در صد اعصاب آدمو خورد میکنه.....
چهاردهههههه باااااار!!!!!! بعد یه بارم محکم کاری؟ خیلی عذر میخوام که میگم, درست نیست اصلا بگم ولی یه جور وسواس تلقی میشه کارشون که!!!!
نگاه به افق
چون جوابتو تلفنی دادم