قلب کوچیک من
قلب کوچیک من

قلب کوچیک من

کیو وی

کیو-وی

نمیدونم چه حسی بهش دارم

دوسش دارم، چون وضع و اوضاع لبم رو راست و ریس میکنه

ولی دوسش ندارم چون منو یاد ندا میندازه!!

ندا از اول دوست "من " نبود،

دوست یاسمیــن بود.

یاسمیـــن رو خیلی دوست داشتم و حسودیم شد که ندا هم باهاش صمیمی شده.

خواستم خودم رو ادب کنم که حسودی نکنم، با ندا دوست شدم.

یه روزی توو مترو جلوش نشستم و با هم حرف زدیم و دوست شدیم.

راستش درست یادم نمیاد چه احساسی به ندا داشتم..

ولی حتی الان هم وقتی یاد خنده هاش میفتم، دلم میسوزه که همچین رفتاری رو از خودش نشون داد.

خنده هاش خیلی قشنگ بود


یه ترم، با ندا خیلی میرفتیم و میومدیم.

اون ترم، با من از "رویا" زیاد حرف میزد.

میگفت رویا پشت همه حرف میزنه،

میگفت رویا پشت ندا هم حرف میزنه، با آدمهایی که ندا نمیشناسدشون

میگفتم خب مثلا چی میگه؟

میگفت بهشون میگه که من سر کار میرم

میگفتم خب؟ مگه چه اشکالی داره تو سر کار بری؟

میگفت تو نمیدونی... همه یه جور دیگه بهم نگاه میکنن.. نظر همه نسبت به من عوض شده

خب، من واقعا نمیدونستم.. سر در نمیاوردم.. برام عجیب بود...

ولی وقتی ندا دائم اینطوری درموردش حرف میزد، باعث میشد به رویا احساس خوب نداشته باشم


ترم بعد، رویا توو یکی دو تا کلاس، همکلاسیم بود

ولی خب من اینقدر که با دوستای خودم بودم، کاری به کار رویا نداشتم

شاید حرفهایی که ندا زده بود هم بی تاثیر نبود و شاید دلم "نمیخواست" کاری به کار رویا داشته باشم!!

حرفهای ندا نه تنها روو من، که حتی روو یاسمیـــن و سمانه که همیشه همراه هم بودیم هم اثر گذاشته بود

هر سه تامون با دیدن رویا یاد ندا و احساسش نسبت به رویا میفتادیم

فکر کنم جمعا ده کلمه هم با رویا حرف نزده بودم که...


که یه روز ندا بهم زنگ زد و گفت رفته دانشگاه بالا از این دختره شکایت کرده

آخر حرفاش بهم گفت بهتره خودم برم دانشگاه بالا و اعتراف کنم، چون اونا خیلی خبره هستن

گفت اگه خودم اعتراف کنم برام بهتره

میفهمیدم منظورش از "دختره" ، رویاست

اما نمیفهمیدم منظورش از اعتراف، اعتراف به چی هست؟

میگفت "احساس میکنه" که من با رویا همدست شده م

از جواب احمقانه من بگذریم لطفا

دست خودم نیست، وقتی اتفاقهایی میفته که انتظارشو ندارم مغزم از کار میفته

ولی وقتی گفتم من کاری نکرده م گفت

"اگه اشتباه کردم که ببخشید، ولی اگه اینطور نیست بهتره خودت بری اعتراف کنی"

این الان عذرخواهیش بود ینی...


کیو-وی رو ندا بهم معرفی کرد

میگفت خیلی خوبه

میگفت رنگ لبت رو خوشرنگ میکنه

این دو سه دفه که خریدمش، با هر بار نگاه کردن بهش،

یاد خنده های ندا افتاده م

دیگه نمیخوام حتی اندازه سر سوزنی یاد ندا بیفتم

دلم نمیخواد یاد هیچکدوم از آدمهای بی لیاقتی بیفتم که محبت رو با "ضعف" اشتباه میگیرن

دیگه کیو-وی به کارم نمیاد

نظرات 1 + ارسال نظر
لیدی سارا پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 18:04 http://lady2432sarah@persianblog.ir

سلام زینب بانویی
برام تعریف کرده بودی. یادم نیست چی گفته بودم ولی الان که خوندم

خب نمیدونم چی بنویسم از ندا. ...
میگفت رویا پشت سر همه حرف میزنه, خب دیگران هم اینو میگفتن یا نظر ندا این بوده؟

نه اصلا بی خیال.از ندا ننویس. بگذریم.
فقط یک سوال این اسم این کیو وی رژ بود؟ نشنیدم اصلا.

رژ نیست.. نرم کننده لب هست

من نمیدونم بقیه هم نظرشون همین بوده یا نه؟

حتی ندا هم اونا رو نمیشناخت، من از کجا بشناسمشون که برم پی گیری کنم؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد