قلب کوچیک من
قلب کوچیک من

قلب کوچیک من

از ایده تا داستان نویسی

برام خیلی خیلی عجیبه

تقریبا مطمئن بودم که "گذشته" رو داریم

تقریبا مطمئن بودم که خودمون خریدیمش و الان بین سی دی هامون هست

عجیب تر اینه که حالا که مال خودمون نبوده و نخریدیمش، اصن یادم نمیاد مال کی بوده؟

حالا لازمش دارم...

باید برای #از_ایده_تا_داستان_نویسی دوباره ببینمش و کارهایی که استاد گفته رو انجام بدم

استاد...

برام سخته بهش بگم استاد...

آخه به قیافه ش نمیخوره اصن

مامان که "تصمیم" گرفته این کلاس رو به رسمیت نشناسه

اراده کرده که این کلاس ما "خوب" نباشه..

هنوز هیچی ندیده و هیچی نشده همش میگه "بلد نیستن... بهش بگین بهتون فلان رو درس بده..." و غیره

راستش، من بر عکس شخصیت خود امیر علی، از اطلاعاتش راضیم واقعن

اصلا احساس نمیکنم که بلد نیست

اینکه سعی میکنه برای هر مطلبی هزار تا مثال بزنه هم برام خیلی عزیزه

گاهی از فیلمهایی که هست و اتفاق افتاده مثال میزنه،

گاهی هم بداهه خودش یه داستان میسازه و مثال میزنه

بهرحال همه تلاششو میکنه که هر مطلبی که میگه کاملا جا بیفته

اینا رو از ظهر تا حالا فهمیده م راستش...

از موقعی که بابا ازم پرسید"جوری درس میده که شما جذب بشید؟ " و من گفتم "مطالب، خود به خود جذاب هستن . جور خاصی تعریفشون نمیکنه"

و الان پشیمونم و دارم همه خدمتهاش رو میبینم

اینقدر برای هر چیزی مثال میزنه که من گاهی فقط مثال ها یادم میاد و یادم نمیاد میخواسته چه چیزی رو بهمون بگه :دی


بعضی وقتا مثل امروز، یه حرفی میزنه که بدون اینکه نفس بکشم ریسه میرم :))

ولی واقعا لازم نیست برای اینکه کلاس رو صمیمی کنه از کلمه های ناخوشایند استفاده کنه واقعا

از این اصلا خنده م نمیگیره

البته نمیدونم چرا سارا میگفت امروز به یکی از همین حرفاش داشتم میخندیدم

شاید خنده م میگیره خودم حالیم نیست :))))

نظرات 1 + ارسال نظر
لیدی سارا جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 21:00 http://lady2432sarah@persianblog.ir

آرهههه یاااادمه, اولش نوچ نوچ کردی ولی وقتی بعدش بازم کلمه را گفت خندت گرفت.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد